۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

درد و دلی با زحمتکشان به بهانه روز جهانی کارگر













سلام برشما که آسمان خراش می سازید و خود سر پناهی ندارید ، گران قیمت ترین ماشین ها را می سازید ولی فرزندانتان سال ها حسرت دوچرخه ی دست دوم را می کشند و خود کرایه ی ماشین برای مسافرت ندارید ، نفت و گاز را از اعماق زمین بیرون می کشید ولی نفت یا گازی برای گرم کردن دستان لرزان فرزندان معصومتان ندارید ، روشنایی چشمانتان برای بافتن فرش رنگارنگ از دست می دهید در آرزوی یک فرش ماشینی می باشید .

وقتی به شما کارگران فکر می کنم بی اختیار چشمانم پر از اشک می شود و به یاد کارگر ساده ای می افتم که چگونه چند سال پیش در گمرک جلفا می خواست به دور از چشم ماموران وارد گمرک بشود و کار کند تا مبلغ 7000 تومان به دست آورد و شکم فرزندان خود را سیر بکند زیر چرخ های تریلی بدنش له شد و حالا دو فرزند خردسالش در بدترین شرایط به سر می برند .

کارگران عزیز چگونه می شود این روز را به شما تبریک گفت در صورتی که در کشوری زندگی می کنید که بزرگترین کشور تولید کننده ی نفت وگاز می باشد ولی شماها در قبال فرزندان خود شرمنده اید که کوچک ترین نیازشان را نمی توانید برآورده کنید ، در کشوری زندگی می کنید که ادعای اسلام می کنند و پیامبرش افتخار می کند که دست پینه بسته ی شما را بوسه می زند ولی شما از حدافل ترین نیازهای زندگی محروم هستید و سفارش می کند که مزد کارگر را قبل از خشک شدن عرق پیشانیش پرداخت کنید ولی شما کارگران ماه ها و سال ها حقوق استثمارشده ی خود را نگرفته اید .

کارگران عزیزمیهنم من نمی توانم مثل خیلی از روشن فکر نما ها با کلمات بازی کرده و دل خوش بکنم که با شما همدرد هستم و از این بابت در کشوری زندگی می کنم که از همه جای آن ثروت می بارد ولی همه آنها را باید در جیب های آقازاده ها بجوییم شما قشر زحمتکش حقوق روزانه تان حتی برابر با 3 کیلوگرم گوجه فرنگی هم نمی شود . احساس شرم می کنم متعلق به کشوری هستم که درآمد سالانه ی نفت آن نزدیک صد میلیارد دلار است ولی کارگران به خاطر فقر خانواده ی خود را به آتش می کشند

یا فرزندان آنها به خاطر فقر مالی ترک تحصیل می کنند و به مواد مخدر پناه می برند ودر مقابل سردمدارانش دم از مهر ورزی و عدالت پروری می زنند و هیچ صدای حق طلبانه ای از طرف شما را بر نمی تابد و به جای پاسخ به خواسته های شما درهای زندان و انواع و اقسام شکنجه ها را بر روی شما باز می کند .درست است که این احساسات من نه نان برای فرزندان و نه مدرسه ای برای آنان خواهد شد ولی در شرایطی به سر می برم که به جزاین کاری از دستم نمی آید درست همان افرادی که باعث تمام بد بختی شما شده اند مرا به خاطر اعتراض به این بدبختی ها سال هاست که در زندان ها به زنجیر کشیده اند .

(دوست داشتم روز کارگر با شما بودم و هم صدا با شما برای احیای حقوق از دست رفته تان فریاد می زدم و صدایتان را رساتر می کردم ) من اعتقاد به پیامبری دارم که هیچ وقت نه درازی ریش را از مومنانش خواسته و نه درازی قبایی را ، و نه بهایی به پیشانی هایی که به خاطر سجده زیاد مهر بر آنها نقش انداخته می داد . پیامبر من کسی است که با افتخار به دست پینه بسته شما بوسه می زند و به همین خاطر مسئولیت خود را در قبال شما بیشتر و بیشتر می دانم .

دوست داشتم روز کارگر با شما بودم و هم صدا با شما برای احیای حقوق از دست رفته تان فریاد می زدم و صدایتان را رساتر می کردم ولی برایم فرق نمی کند چرا که من هر جا که باشم چه در خیابانها ی تهران و چه از پشت میله های زندان فریاد می زنم و می گویم شرم کنید ای کسانی که دکان باز کردید و برای رونق آن هر روز هزاران صلوات می فرستید شما بویی از مسلمانی نبردید زیرا بر دستی که محمد بوسه می زند خیانت می کنید و او را ازکوچکترین حقوق انسانی محروم می کنید . وادار می کنید به خاطر شرافتشان خانواده ی خود را به آتش بکشند .

فریاد می زنم مرگ بر استثمار، مرگ بر استبداد ، مرگ برآن هایی که حقوق شما را فدای مصلحت خود کرده اند . کارگران عزیز ببخشید که روز شما را با درد شروع کردم وبا درد به پایان می رسانم البته چاره ای جز این نبود. ولی ایمان دارم که روزی خواهد رسید که تمام کارگران میهنم به حقوق خود می‌رسند و یقین دارم آن روز بس نزدیک است ، فردا از آن شما ست ، این وعده خدا و سنت تکامل است . این وعده خداوند است که ستم دیدگان وارث زمین هستند . به امید ان روز، پیروز باشید .


صالح کهندل- زندان رجایی شهر اردیبهشت 87

۱۳۸۷ خرداد ۳, جمعه

ای آزادی















آزادی آرمانم ، عشقم ، تمام جسمم ، روحم ، در یک کلام همه هستی و وجودم ، تو را می پرستم ، با تونفس می کشم ، با تو به خواب می روم و برای تو ازخواب بیدار می شوم . هر چه می کنم به خاطر توست . دشمنان تو می خواهند بین من و تو فاصله اندازند و یا تو را در من بکشند . هیهات که آن ها نه من را توان شناخت دارند نه تو را . اگر غیر از این بود و شناختی از من و آزادی داشتند حتی لحظه ای به خود اجازه ی این گونه فکر کردن را نمی دادند . ای آزادی ، ضرورت انسانی ، با تو پیمان بسته ام تا آخرین نفس با تو باشم اگر جسمم را بگیرند روحم با تو عجین خواهد شد .

اما ای دشمنان آزادی شما بیهوده تلاش می کنید و هیچ وقت نخواهید توانست این هدیه ی خدایی (آزادی) را از من بگیرید و به هیچ بهایی آن را به هیچ بهایی نخواهم فروخت چون آزادی آخرین ارزش هاست مگر می شود امانت خدایی را معامله کرد ؟ هرگز، چقدر مرا به خاطر تو به زنجیر کشیدند وچه شکنجه ها دادند ولی هرچه بیشتر به تو نزدیکتر می شوم ارزش تو برایم بیشتر و بیشتر می شود .

این دین فروشان چقدر حقیر فکرمی کنند، تهدید می کنند، ماه ها به سلول های انفرادی ، سال ها حبس می دهند ، فرزندان را گروگان می گیرند ، دیدار با خانواده را محروم می کنند ، تا شاید عشق آزادی را در من بکشند ولی فکر می‌کنند. درست است تمام این ها که نام بردم در جای خود ارزش هستند که از من گرفتند (خانواده ، زندگی بیرون فضای آزاد و...) ولی همه این ها زیر مجموعه یک ارزش والا یعنی آزادی می باشند . یک کلام آزادی مادر ارزش هاست که خداوند بر نوع بشر اهداء کرده است . اگر یک لحظه تو را از من بگیرند تمام ارزش‌ها را از من گرفته اند ولی دشمنان آزادی این آرزو را به گور خواهند برد.


وقتی به پشت سر خود نگاه می‌کنم میلیون ها انسان سر به دار را می بیننم که خود را فدای تو کرده‌اند بار دیگر نظری می اندازم اقیانوسی از خون به خاطر تو ریخته شده و میلیاردها انسان سالها حبس کشیدند به خاطر تو ، حال در قبال این ها احساس مسئولیت کرده و فریاد می‌زنم ای دشمنان آزادی آینده از آن آزادی خواهان است و هیچ امیدی به بقای شما نیست .

ای آنها که در برابر سنت خدا صف کشیدید مرگتان فرا رسیده . آنها که به سنت خدا آگاهند در تاریکترین شبها هم امیدشان را به تابش خورشید از دست نمی‌دهند من اگر افتخاری دارم تنها این است که به سنت خدا باور دارم و همه هستیم را فدای آن می‌کنم هر چه می خواهید بر من بیاورید من به خورشید باور دارم ، به خدا باور دارم ، به آزادی باور دارم . من آزادی را رسیدن به خدا میدانم من به زندگی عشق می ورزم به خانواده عشق می ورزم ولی اینها را در رسیدن به آزادی می فهمم وهمه اینها را رسیدن به خدا می دانم . پس ای بی مردان ، بیهوده تلاش مکنید . آزادی و خدایم را نمی توانید از من بگیرید .

شما در این چند سال زندگیم را هلاک کردید ، فدای آزادی ، خانواد ه ام را زجر دادید ، فدای خدا و مردم ، جسمم را خرد و ویران کردید ، فدای لبخند کودکان وطنم باد . اگر غیر از این بود مرا درد سنگینی بود خدایا کمکم کن نفسم ، قدمم و حیاتم در مسیر تو باشد و مرا به صراط مستقیم هدایت فرما .

صالح کهندل
اردیبهشت 87 زندان رجایی شهر