۱۳۸۶ تیر ۶, چهارشنبه

در ادامه بازاداشت صالح کهندل وکیل مدافع او آقای بهنام بیک وردی می‌گوید بنای تشکیل این پرونده بدون هیچ مدرک جرم واقعی پایگذاری شده است و هیچ سندی واقعی که دال بر مجرمیت صالح باشد در پرونده نیست و همه اتهامات مبهم ، کلی ، و بدون سند و مدرک است و او از همه اتهامات مبرا است . تا حدی که باز پرس به اسم راسخ طی سه نامه جداگانه به حسن حداد نوشته است « پیشنهاد می‌کنم تا دادسری انقلاب با قرار وثیقه 50 میلیونی آزادی صالح را صادر کند » و در نامه‌ای دیگر به حسن حداد می‌نویسد ما هیچ سندی علیه صالح نداریم چرا هنوز باید در بازداشت به سر ببرد .

ولی این پیشنهادات مورد قبول حسن حداد واقع نمی‌شود و او از قاضی تقاضای حکم حبس برای صالح می‌کند و طبق قانون آئین دادرسی کیفری بازداشت موقت نمی‌تواند بیش از 60 روز باشد و باید دلایل ارتکاب اتهام در پرونده مشخص باشد تا بتوانند متهم را در بازداشت قرار دهند در غیر این صورت قرار بازداشت تبدیل به وثیقه می‌شود . ولی تا امروز تلاش‌ها برای آزادی صالح هنوز بی‌نتیجه مانده است .

متاسفانه در ایران یک نهاد مستقل از دولت برای دفاع از حقوق زندانیان وجود ندارد و هر حرکت حقوق بشری غیر قانونی اطلاق می‌شود وعملا ًحرکت از این طریق میسٌر نیست و دولت مجاری تقسیم و توذیع روزنامه‌ها ورسانه‌ها را در انحصار خود قرار داده است و این چنین است که می‌بینیم جوانان را حتی در خیابان و در مرحله اتهام با دست بسته در ملاء عام مورد ضرب و شتم وحشیانه قرار می‌دهند چه برسد به پشت درهای بسته اوین در این کشور آیا واقعاً شهروندان اجازه دفاع قانونی از خود را دارند ؟ نحوه دستگیری و بازداشت صالح کهندل خارج از قوانین مصوب و قانون حفظ حقوق شهروندی و آزادی فردی بوده است

جوانان و همشهریان غیور صالح کهندل در هادیشهرکه از نزدیک با او و خانواده‌اش آشنایی دارند با نوشتن شعارهایی بر دیوارهای شهر خواهان آزادی بی قید وشرط صالح از زندان شدند بر دیوارهای شهر نوشته شده بود « چرا زندان ؟ چرا شکنجه ؟ صالح کهندل زندانی بی‌گناه آزاد باید گردد »
و این اقدام جسورانه جوانان باعث شور و شعف و استقبال درمیان مردم شد و خشم بسیجیان را برانگیخت و آنها مجبور به پاک کردن شعارها از دیوارهای شهر شدند .



روز پنجشنبه 28 تیرماه صالح کهندل از بند 209 به بند 350 اوین منتقل شده است . و تا کنون مسئولین زندان هیچ توضیحی در مورد این نقل و انتقال ، به صالح و خانواده او نداده‌اند و وکیل او هم در مسافرت بسر می‌برد .
6 ماه از حبس غیر قانونی و نا عادلانه صالح می‌گذرد و او هم‌چنان در چنگال بی‌عدالتی و بدون تفهیم اتهام بسر می‌برد و از حقوق انسانی خود محروم گشته است .
ما به بازداشت صالح کهندل اعتراض داریم . اعتراض ما منطقی و مطابق با قوانین حقوق بشری است و حبس غیر قانونی او مغایر با قوانین اساسی کشور می‌باشد . از تمامی آزادی‌خواهان و عدالت طلبان با هر مرام و فکر و عقیده تقاضای حمایت داریم . کمپین آزادی صالح کهندل ضمن ابراز نگرانی از وضعیت صالح خواهان آزادی بدون قید و شرط او است







توجه : بعد از امضاء طومار از طرف پتیشن آنلاین ایمیلی دریافت می‌کنید که در آن یک لینک تائید وجود دارد با کلیک کردن آن امضاء خود را تائید کنید





گزارشی از دستگیری صالح کهندل از زبان همسرش

روز سه شنبه مورخ ١٥/١٢/١٣٨٥ برای خرید بیرون می رفتم که همسرم من را ساعت ٩ صبح زیر پل
ستارخان پیاده کرد. وقتی که من از ماشین پیاده شده و دور میشوم ماموران وزارت اطلاعات با ماشین های خود جلوی ماشین همسرم را گرفته و اجازه حرکت به او نمی دهند و همسرم را برای گشتن خانه به خانه میبرند.

وقتی به خانه میرسند و در میزنند، چون دختر کوچکم تنها بود و ترسیده بود در را باز نمی کند و انها با شکستن شیشه در ورودی ساختمان و باز کردن دروارد منزل منزل میشوند که باعث ترس و وحشت دخترم میشود.ماموران بعد از ورود شروع به گشتن خانه میکنند و همه جا را به هم میزنند. نمیدانم دنبال چه بودند که حتی آلبوم عکس های خانوادگی ما را به هم زده بودند.

بعد از ٣ ساعت گشتن وبه هم زدن خانه، کیس کامپیوتر وسی دی بازی بچه ها و وسایل دیگری را همراه همسرم با خود میبرند. وقتی من به خانه برگشتم، دیدم دخترم تنهاست و با بازکردن در، به بغلم پرید و گریه کنان گفت:"بابا را بردند" و من از دخترم پرسیدم کیا بردند؟ بابا را کجا بردند؟ بابا به تو چی گفت؟ دخترم فقط گریه میکرد و خیلی ترسیده بود.

روز شنبه ١٩/١٢/١٣٨٥ به دادگاه رفتم و وقتی گفتم که همسرم روز ١٥/١٢/١٣٨٥ دستگیر شده و من می خواهم بدانم کجاست، شماره تلفن دفتر معاونت امنیت را گرفتند. من به آقایی که پشت تلفن صحبت میکرد گفتم که من همسر صالح کهندل هستم و همسرم را روز سه شنبه دستگیر کرده اند. میخواهم شمارا ببینم و بدانم چه علت دستگیر شده والان کجاست. به زور توانستم به دفتر معاونت امنیت بروم واز باز پرس که خود را "راسخ" معرفی میکرد پرسیدم همسرم کجاست وبه چه جرمی دستگیر شده است. گفت در زندان اوین است و در مورد اتهاماتش به من جواب درست حسابی نداد.

من اصرار کردم که یک ملاقات حضوری به من بدهید تا اورا ببینم، چون روز دستگیری من نبودم. با اصرار فراوان به من یک ملاقات دادند که من بعد از ظهر همانروز با بچه ها به درب اصلی زندان اوین رفتم. بعد از چند ساعت همسرم را با چشم بند و دست بسته آوردند. وقتی از همسرم پرسیدم به چه علت دستگیر شده ای، گفت بازجوها در اولین روز به من اتهامات واهی میزدند ولی من بدون هیچ جرمی دستگیر شده ام.

حرف آخر بازجوها این بود که ما میخواهیم تو و خانواده ات را اذیت کنیم و ما تو را همین جا زجرکش می کنیم.٢٠/١٢/١٣٨٥: به دادگاه رفتم تا از وضیعت همسرم با خبر شوم ولی باز هم به من جواب سر بالا دادند وبه من گفتند که صالح دو ماه بازداشت موقت دارد.٢٢/١٢/١٣٨٥: بچه هایم خیلی اذیت میکردند و مشکلات زیادی داشتم.

باز هم به دادگاه رفتم و تاکید کردم که همسرم بدون هیچ جرمی دستگیرشده و باید آزاد شود. باز پرس به من امیدواری داد تا عید برایمان کاری کند، تا صالح آزاد شود. شغل همسرم مسافرکشی بود و با هزار مصیبت مخارج خانه را تامین می کرد. حالا او نبود و من وضعیت مالی بدی داشتم و بچه ها در نبود پدر اذیت می کشیدند. هر روز مجبور بودم به دادگاه بروم تا بیبینم وضعیت همسرم چه شده، ولی به جواب درست حسابی نمی دادند. بعضی وقتها هم به اتاق امنیت راه نمیدادند و تا تاریخ ٢٨/١٢/١٣٨٥ هیچ جوابی نگرفتم. چون خودم و بچه ها در فشار بودیم، مجبور شدم به شهرستان بروم. بچه ها، عید خیلی اذیت کشیدند، وقتیکه می دیدند باباشون بی گناه در زندان مانده است.

بعد از تعطیلات، در تاریخ ١٥/١/١٣٨٦ به دفتر امنیت زنگ زدم ولی هیچکس نبود که به من جواب بدهد. در آن موقع بچه ها مرتب از من میپرسیدند پدرمان که بی گناه است چرا در زندان است. آیا مگر زندان جای بیگناهان است. من می گفتم هرکس زندگی شرافتمندانه را انتخاب کند، سختی های زیادی باید بکشد. ما هم باید بر مشکلات غلبه کنیم. اما بچه های ٩ و ١٢ ساله چطور این مسائل را برای خود حل کنند؟

بچه ها از بس نارحت بودند، برای عید دیدنی هم جایی نرفتند ومنزل مادربزرگشان مانده بودند. تعطیلات را با هزار مشکل گذراندم و روز ١١/١/١٣٨٦ به تهران برگشتم.فردای آنروز به دادگاه رفتم و از وضعیت همسرم پرسیدم. در این مدت خبری از او نداشتم و خیلی نگران بودم، ولی آنها هیچ جوابی ندادند و من هم گفتم تا زمانی که یک ملاقات ندهید، از این جا نمیروم. بعد از مدتی معطلی بالا خره یک ملاقات دادند، که به خانه برگشتم وبا بچه ها به زندان رفتم.

وقتی که صالح را دیدم، گفت: "زیر شدیدترین فشارهای روحی و روانی قرار دارم و از بیماری های قلبی، گوارشی و پوستی رنج میبرم، ولی در اینجا هیچ امکانات درمانی وجود ندارد." او گفت که بعد از اولین روز دیگر دنبال من نیامده اند و من همین طوری بلاتکلیف مانده ام.تا تاریخ ٢٩/١/١٣٨٦ چندین بار به دادگاه رفتم، ولی هیچ جوابی نگرفتم. به هزار مصیبت در تاریخ ٢٩/١/١٣٨٦ برای چندمین بار به دادگاه رفتم و گفتم من از اینجا تکان نمی خورم و روز شنبه با بچه ها اینجا می آییم و هر روز اینجا میشینم تا جوابی بگیرم. به من گفتند برو شنبه بیا.روز شنبه ١/٢/١٣٨٦ با پریا به داد گاه رفتم و وقتی وارد اتاق بازپرس شدم، دیدم صالح را به دادگاه آوردند.

به من گفتند بیرون باش. در سالن منتظر ماندم و صالح را بعد از دو ساعت بردند و به من گفتند تا ده روز آینده به شما جواب می دهیم. بازپرس از پریا پرسید چرا مدرسه ات را تعطیل کردی؟ پریا گفت:"به خاطر بابام."در طی این ده روز با دادگاه تماس می گرفتم. من هیچ درآمدی نداشتم. زندگی به سختی می گذشت و بچه ها سراغ پدرشان را می گرفتند. بعد از ده روز به دادگاه رفتم و طبق معمول بازپرس گفت من کی به تو گفتم بعد از ده روز دیگر نتیجه را می دهم.متاسفانه بدون هیچ جوابی برگشتم.دوباره روزی که بازداشت موقت صالح تمام می شد به دادگاه رفتم، ولی بازپرس گفت که ما بازداشت اورا تمدید کردیم و او باید در زندان بماند و بالاخره بعد از آنهمه وعده وعیدهای تو خالی، بازپرس، پرونده را

در روز ٢٢/٢/١٣٨٦ به شعبه 15 دادگاه انقلاب فرستاد. وقتی به شعبه 15 دادگاه رفتم، رئیس شعبه اقای صلواتی گفت که نوبت پرونده شما شهریور ماه است. گفتم چرا؟ کمد پرونده ها را باز کرد و گفت اینهمه پرونده در نوبت است. گفتم کسی که جرمی مرتکب نشده و بیگناه است باید اینهمه مدت در زندان بماند؟ او گفت همسر شما سابقه دارد. چون دیدم جوابی نگرفتم

در تاریخ ٥/٣/١٣٨٦ به رئیس قوه قضائیه (آقای شاهرودی) نامه نوشتم که از آنجا هم به دادگستری فرستادند و از دادگستری به شعبه 15 دادگاه انقلاب. دفتردار شعبه به من گفت به این جور نامه ها جواب نمی دهیم. پنج شهریور نوبت دادگاهی شماست. در تاریخ ٦/٣/٨٦ نامه ای هم به انجمن دفاع از زندانیان فرستادم و بعد از آن به خبرگزاریهای داخلی و خارجی به ترتیب ذیل

:- ٩/٣/٨٦ رادیو فرانسه-
١٠/٣/٨٦ به ایران نیوز-
١١/٣/٨٦ به خبرگزاریهای ایرنا و ایسنا
و رادیو امریکا

مصاحبه با پریا

س: سلام اسمت چیه و چند سال داری؟
ج:من پریا کهندل هستم و 9 سال دارم
س: پریا روزی که باباتو گرفتند تو کجا بودی و چه دیدی؟
ج:من در خانه تنها بودم که زنگ خانه محکم به صدا درآمد. من ترسیدم و در را باز نکردم چون نمی دانستم کیه. وقتی که در را باز کردن و به خانه امدند پنج شش نفر به همراه بابام بودند که من انهارا نشناخته ام انها وقتی به خانه اومدند شروع به گشتن خانه کردند من از ترس فقط گریه میکردم انها حتی نگذاشتند پیش بابام بیشینم انها بعد از چند ساعت گشتن چیزهای‌ را به همراه بابام بردند و من را تنها گذاشتند من فقط گریه می‌کردم تا اینکه مامانم ظهر اومد من گفتم بابامو بردند
س:آنها چطور به خانه امدند ؟
ج:انها با شکستن شیشه در ورودی آپارتمانو باز کردن تو خونه امدند من خیلی ترسیده بودم و گریه می‌کردم
س:پریا عید بابات نبود چیکار کردی ؟
ج: من به همراه مامانم و خواهرم به شهرستهان رفتیم و در خانه مامان بزرگمان بودم چون بابام نبود عید دیدنی هیجا نرفتم و در خونه مامان بزرگمان ماندیم
س:پریا ایا تو به زندان رفته‌ای وباباتو دیدی؟
ج:بعله من وقتی به ملاقات بابام رفتم بابام با چشم بند و دست بسته به پیش ما آوردند او گفت من بیگناهم و هیچ کاری انجام نداده‌ام بابام گفت باید در برابر سختی ها تحمل کرد
س:پریا درمدرسه کیا فهمیدند بابات عید پیشت نبود و چه گفتند؟
ج:معلم مان فهمید وخیلی ناراحت شد وبه من اجازه می‌داد به ملاقات بابام بروم
به نام خدا
تاریخ:
......................
با عرض سلام
احتراما اينجانب عالم مددزاده همسر آقاي صالح كهندل ( فرزند مراد ) به استحضار مي رسانم كه در تاريخ 15/12/85 در ساعت 10 صبح چند مامور وزارت اطلاعات در حالي كه شيشه در ورودي آپارتمان را شكسته بودند وارد خانه شدند . ماموران همسرم را همراه خود به منزل برده ودر حالي كه دختر 9 ساله ام در منزل تنها بود و از ديدن آنها ترسيده بود و گريه مي كرد همين كه وارد منزل شده بودند به گشتن خانه پرداختند . نمي دانم دنبال چه بودند بعد از يك ساعت همسرم را بدون هيچ جرمي بردند و حتي منتظر نمانده بودند كه من برگردم و پيش دخترم باشم .

من بعد از چند روز دوندگي به دادگاه انقلاب فهميدم كه همسرم را به بند انفرادي 209 زندان اوين بردند من بعدا موفق شدم يك ملاقات نيم ساعته بگيرم تا ببينم به چه اتهامي همسرم دستگير شده وقتي همسرم را ديدم او گفت به من اتهاتی زدند در حالي كه من هيچ جرمی مرتکب نشده ام . حرف آخر بازجوها اين بود كه ما مي خواهيم تو و خانواده ات را اذيت كنيم . الان كه نزدیک سه ماه از آن روز مي گذرد پرونده همسرم را بدون هيچ جرمی به شعبه 15 دادگاه انقلاب ارجاع دادند و در آنجا رئيس شعبه آقاي صلواتي به من گفتند كه موعد دادگاه در ماه شهريور يا ماههاي بعد از آن است و بايد منتظر بمانيد تا نوبت به پرونده شما برسد من هم گفتم که يك زنداني که هيچ جرمی مرتکب نشده بايد اين همه مدت در زندان بماند كه متاسفانه هيچ جوابي به من ندادند .

همسر اينجانب شغلش مسافركشي بود و با هزار مصيبت مخارج زندگي را تامين مي كرد و حالا من ماندم با دو بچه صغيرم كه هيچ نان آوري ندارم بعدادر یک ملاقات کوتاه فهميدم همسرم در زندان دچار بيماريهاي پوستي و قلبي و گوارشي شده است حالا شما بفرمائيد من با اين وضع چه كار كنم .
من درخواست دارم که به تقاضاهاي اينجانب كه درزير آمده است رسيدگي شود :
1- تقاضاي فك قرار و تبديل به قرار مناسب
2- با توجه به اينكه هيچ دليلي براي اتهاماتي كه زدند ندارند تقاضاي آزادي همسرم را دارم .
3- تقاضاي پذيرفتن وكيل و رعايت حق دفاع .
4- تقاضاي استرداد اموال توقيف شده را دارم .
5- با توجه به شرايط سخت زندان از شما تقاضا داشتم كه همسرم براي معالجه بيماريهايش در بيمارستان با امکانات کافی بستري و معالجه شود .

رونوشت:
از طرف همسروفرزندان
زهرا و پریا کهندل