۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

نامه دختری به باد سحری


من نمي دانم حرفم را به کي بگم ؟ کجا بگم ؟ آدم خوب ها چه کساني هستند ؟ آدم بد ها چه کساني هستند ؟ شايد هم اصلا آدم خوبي وجود ندارد . همه يک جوري بد هستند . من يک دختر 10 ساله هستم ، از روزي که بابا گفتن را ياد گرفتم بابام همه اش توي زندان بود . يک سالي از زندان بيرون نيامده بود که دوباره به خانه مان ريختند و تمام لوازم خانه را به هم زدند. بابا را با خودشان بردند
و هميشه هم دروغ مي گفتند امروز آزاد مي کنيم فردا آزاد مي کنيم . من از بابام هيچ بدي نديدم حتي بچه هاي فاميل هم از بابام خوششان مي آيد و هميشه مي پرسند کي بابات مي آيد با ما بازي کند ؟ اي کاش بيرون بود چون هر موقع ما را می‌دید با ما بازی می‌کرد و مارا خوشحال می‌کرد
من هروقت با بابا حرف می‌زنم روحیه می‌گیرم بابای من هر روز چند دقیقه ای با من حرف می‌زد مشگل درسیم را حل می‌کرد وحتی وقتی خواهرم ناراحت می‌شد با چند جمله حرف زدن با بابا مشگلش حل می‌شد ولی این دفعه مثل اینکه می‌خواهند ما بیشتر اذیت شویم بابا رابه جای دوری تبعید کردند حتی تماس تلفنی هم آنقدر کم دارد که نمی توانیم حالش را بپرسیم .
من هر روز به برنامه کودکان نگاه می کنم همه اش از حقوق کودکان حرف می زنند و می گویند با فرزندان خود با محبت رفتار کنید . آخه ما که هفته ای 10 دقیقه پدرمان را ملاقات می کردیم این را هم از ما گرفتند حالا چند ماهی است ما بابا را ندیدم .حالا نمی دانم دردم را حرفم را به چه کسانی بگویم ؟ اصلا گفتن حرف فایده ای دارد ؟ اصلا آدم خوب ها کجا هستند تا چند کلمه ای به حرف من گوش بدهند ؟ شنیدم بابا جون یک نامه نوشته و حرف دلش را گفته بابا را پیش آدم کش‌ها فرستادند .
من هم می خواهم حرف های دلم را بگویم شاید من را هم پیش آنها ببرند . از روزی که بابا را گرفته اند مادر بزرگم بد جوری مریض شده و هر روز خواب می بیند و از خواب می پرد و روزی می گوید پسرم را می کشند و روزی می گوید خواب آزادی پسرم را دیده ام . شما هایی که آدم های خوبی هستید زیاد ناراحت نشوید ما دیگر عادت کردیم .ا ین کار چندین سال ماست .
ما دیگر عادت کردیم به خانه مان بریزند و لوازم ما را با خود ببرند و پشت نرده ها بابا را ملاقات بکنیم . و هر روز حرف نگران کننده ای از بابا بشنویم . ولی شما را به خدا آنهایی که حرف های مرا می شنوید خودتان را زیاد ناراحت نکنید چون بابام همیشه می گفت آدم های خوب به هیچ وجه باعث ناراحتی دیگران نمی شوند و اگر هم شما را ناراحت کردم مرا ببخشید.
و اگر هم کسی کمی دلش به حال من بسوزد و بخواهد کمکی بکند تنها وتنها با هر آدم خوبی آشنا باشد به آنها بگوید توی ایران و تهران –اکباتان توی خونه ی کوچکی یکی هست بابای خود را می خواهد و اگر هم آزاد نمی کنند لااقل بگویند گناهش چیست ؟ بابا می گفت یکی می آید امروز، فردا دیگر بچه ها پدرشان را پشت نرده نمی بینند هر چند که من با مادرم و خواهرم خیلی اذیت شده ایم ولی بابا دروغ نمی گوید حتما یکی می آید . خدایا آدم خوب ها را نگه دار و بابا را به تو می سپارم آخه می گویند تو آدم خوب ها را دوست داری.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

تاوان نه گفتن به رژیم







از اول انقلاب من با نا عدالتی های رژیم آخوندی مشگل داشتم و هیچ وقت نمی‌ توانستم به این همه خیانت سکوت کنم و در هر کوچه و بازار ، مغازه ، تاکسی ، اعتراض خود را بیان می کردم و گاهی چنان بود که مخاطبین احساس خطر می کردند و تمام دوستان و آشنایان مرا نصیحت می کردند که مواظب حرف هایم باشم حدود 23 سال از انقلاب گذشت و به این منوال سپری شد و همیشه با نگرانی و استرس و ناراحتی روزگار را سپری کردم تا اینکه روزی با شخصی آشنا شدم . نه بد و بیرا می گفت نه عصبی بود و نه نگران ، همیشه امیدوار بود و به من می گفت تو نه خودت را می شناسی و نه حکومت را ، اگر مخالف کسی هستی باید عملت او را ناراحت ، و خودت را خوشحال کند وگرنه تو دشمن خودت هستی .

هر قدمی که برمی‌داشتم دنیایی برایم باز می‌شد و هر قدمش دنیایی از فدا ، و ای کاش همه فدا کاری را خودم می کردم . ولی بعضی مواقع درد خیلی فراتر می رفت و برایم سخت بود که دیگران تاوان کاری که نه شروع کرده بودند و نه عاشق راه بودند مثلا خانواده و مادرم و بچه هایم و... بدهند آخر چه می شد کرد تاوان راه را من تعیین نمی کنم بلکه موانع راه ، قیمت تعیین می کند بعضی مواقع دشمنان راه آزادی با کمترین هزینه کنار می روند مثل اکثر دیکتاتورهای جهان ولی گاهی دشمنان آزادی با تمام وجود ، خود را برای دفن آزادی بسیج می کنند آنجاست که عاشقان آزادی باید فدا بکنند آری صحبت از 10 سال پیش بود روزی که با گوشه چشمی به صورت واقعی به آزادی نظر می کردم آنجا بود که احساس کردم دشمن آزادی همه وجودم را ، همه داراییم را همه علایقم را همه خانواده ام را و... با تمام وجودش تهدید کرده .

حدود 8 سال پیش به خاطر برادرم که عاشق آرمانش بود 4 ماه ، در سلول های انفرادی تهران و تبریزحبس شدم و دوسال بعدش هم 1 سال زندانی کشیدم در این مدت 4 ماه و 1 سال چه سختی هایی که مادر پیرم و چه اندوه هایی که بچه های کوچکم نکشیدند من نمی دانم این چه حکومت قدرتمندی است که به جنگ اروپا و امریکا می رود و دنیا را تهدید می کند ولی این همه ازهمه چيزوحشت دارد . من با حقانیت یا نا حق بودن کسی کاری ندارم ولی نمی دانم این رژیم که خود را نماینده خدا روی زمین ونماینده70 میلیون می داند چرا باید یک سال زندان و تازه بجز من ده ها نفر از خانواده ام را به بدترین شکل زجر بدهد .

بعد از آزادی از زندان به قول خودشان مرا تحت شدیدترین مراقبت‌ها قرار می دهند و دوباره به بدترین شکل دستگیر می کنند بعد از ماه ها انفرادی های سخت مادرم کلا ً اعصاب خود را از دست می دهد و روزی نیست که سیستم عصبی اش به هم نخورد و لحظه ای نیست که از درد آرام بگیرد واقعا چاه این رژیم عمق ندارد ای کاش به جای خانواده و مادرم خودم دو چندان بها می دادم چه می شود که دشمن آزادی اینجا اشک مادران را می طلبد و بهایش این است .

دیروز تو این فکر بودم که چند سال قبل یک سال و الان هم 10سال حبس به اتهام وجرم ناداشته در بندم ولی یک سوال همیشه برایم قابل حل نبود که چگونه این آقایان با افرادی که با دشمن بزرگشان امریکا ارتباط تنگا تنگ دارند و هر روز ساعتها علنا ً تلفنی صحبت می کنند کنفرانس خبری یا تحلیل های آنچنانی می کنند هیچ کاری ندارند و اگر هم زمانی دستگیر بشوند چند روزی طول نمی کشد که آزاد می شوند و بهترین امکانات را دراختیار آنها قرار می دهند ولی تازه احساس می کنند که شايد من مجرم باشم ! به جرم ناداشته ، من را به مدت 6 ماه انفرادی و 10 سال زندان در رجایی شهرمحکوم می‌کنند .

باز برای چندمین بار می گويم یکی بیاید بر من بگوید این رژیم چرا این همه وحشت دارد و این بار با فعالیت‌های حقوق بشری که داشتم باز مرا به اتهام واهي دستگير، و این همه خود و خانواده ام را مورد اذیت و آزار قرار می دهند من هیچ وقت دوست نداشتم پشت پرده حرف بزنم و تمام حرف هایم را رک و پوست کنده فریاد می زنم در این مدت 8 سالی که من در زندانهای رژیم در به در می چرخم به یک نتیجه کلی رسیدم . این رژیم با این همه تبلیغات و هارت وپورت خود ، ميدانم كه ميترسد وتهديد احساس مي‌كند وبا هرصداي آزاديخواهي مثل بید می لرزد و بار آخری که دستگیر شده بودم چندین بار به وزارت اطلاعات احضار شدم ، به من می گفتند چرا از بین این همه جریان تو به طرف جرياناتي کشیده مي‌شوي كه برايت مشگل ايجاد مي‌كند تو می توانی در هر جریانی فعال باشی و ما هم کمک می کنیم اما طرف كساني كه وطن فروش هستند و... نرو!

9 سال قبل چندین بار اعتراف کردند که کسانی با سازمان سیا ارتباط داشته اند که بعد از 1 ماه میهمانی با بهترین پذیرایی از اوین آزاد و به امریکا تشریف می برند و در آنجا روزنامه نگاران و خبرنگاران لحظه به لحظه با آنها مصا حبه می کنند و حالا هم با دستگاه ارتباط دارند ولی من چون قبلا 1 سال حبس کشیدم این بار به خاطر ارتباطی که با دانشجویان و زندانیان سیاسی داشتم ودر ضمینه حقوق بشری فعال بودم دستگیر می کنند ومي‌گويند ما احتمال می دهیم شما باز به طرف جرياناتي کشیده شديد و هرچند هيچ مدركي دال بر حقانيت انديشه هاي خود ندارند اما چندین بار برایم گفتند وتكرار كردند که چون شما قبلا ارتباطاتي داشتي حتی به مدت کوتاهی کار کرده اید یا باید حذف بشوید یا با ما همکاری بکنید .

و حالا هم سخنی با عوامل رژیم دارم ، آقای رحمتی بازجوی ضد بشر، عمر من و تو روزی بسر می رسد ولی بین من و تو یک فرق اساسی وجود دارد تو به خاطر خط رژیم دیکتاتوری هزاران خانه مثل خانه من را متلاشی کردی ولی من برای آبادی هر خرابه ای فریاد زدم و حبس کشیدم فردای آزادی خلق ایران بر تو نفرین خواهند کرد . و فرزندان بی گناهت شرمنده خواهند بود که پدری مثل تو داشتند . ولی من ، نه حالا ترسی دارم ، نه در گذشته ، و نه در آینده ، چون تسلیم حق و حقیقت هستم . آقای قاضی صلواتی تو بویی از انسانیت نبرده ای حیف است از مقام انسانی برایت حرف بزنم و حرف زدن در مورد تو ، حتی توهین به تو ، مقامت را بزرگ کردن است و ترجیح می دهم سکوت بکنم . چنان که در 5 دقیقه دادگاهم سکوت کردم و 10 سال حبس گرفتم .


درمورد احمدی نژاد : آقای احمدی نژاد این همه دروغ که می گویی شاید فقط خودت را گول بزنی و مردم خیلی روشن تر از این حرف ها هستند که با حرف های بچه گانه تو فریب بخورند . اقایان محترم اگر شما مسلمان هستید و خود را رهبر مسلمانان می شناسید من افتخار می کنم کافر به تمام معنایش هستم . اگر شما نماینده خدا روی زمین هستید من دشمن آن خدایی هستم که ظالمی را به نمایندگی مردم شریفی برگزیده ، اگر شما ایرانی هستید من به ضد ایرانی بودنم افتخار می کنم و راست می گوئید اگر شما دنبال امنیت کشور هستید من به اقدام علیه آن امنیت فخر می ورزم .

و اگر شما دوستان این خلق می باشید من به دشمن بودن با آنها افتخار می کنم حدود یک سال و خرده‌‌ای است که نمی دانم بیرون چه خبر هست ولی ایمان دارم آینده از آن خلق است و هر کسی در راستای خلق و خدا باشد ماندنی است و باور دارم با این کارهایی که شما کرده اید و می کنید امکان ندارد برای شما آینده ای متصور کرد من از تلویزیون و روزنامه‌های شما احساس می کنم که به آخر خط رسیده اید چون با تمام وجود بایکوت خبری دارید. آقایان محترم با حاشیه رفتن در روزنامه و تلویزیون ، نمی توان حکو متی را حفظ کرد .

آقایان محترم دیگر بس است تا کی می خواهید مثل بچه های 2 و3 ساله چشم خود را ببندید و خیال بکنید که دیگران هم شما را نمی بینند !! و دیروز روزنامه ها را ورق می زدم از روستاهای دور افتاده در کشورهای گم نام خبرهای علمی ورزشی ، اقتصادی و هنری و....پر کرده بودند !! آقایان با حاشیه بردن مشکلات مردم هیچ راه گزینه ای برای شما نیست .آقایان محترم با خبرهای تکراری و دروغ و پوچ فقط می توانید خودتان را گول بزنید وگرنه مردم خیلی بالاتر از این حرف ها هستند .

از روزی که شماها را می شناسم می گوئید دشمن ، امریکا ، اسرائیل ، و منافقین و... هستند برای من چند سوال پیش می آید این دشمنان خواستشان چیست و شما دوستان خواستتان چیست؟
حدود 7 سال است که با دنیا مشگل پیدا کرده اید که جامعه جهانی می گوید شما حق تولید بمب اتم ندارید شما می‌گوئید ما دنبال انرژی هسته ای هستیم و این حق مسلم مردم ایران است حال شما که ادعا دارید انرژی هسته‌ای حق مردم است وکوتاه هم نمی‌آئید به من پاسخ دهید ، چگونه است که در این کشور یک دستشویی درست میکنید و برای افتتاح آن چند تن از مقامات تشریف می آورند و یک برنامه تبلیغاتی می‌گذارید وهفته ها در رادیو تلویزیون پوشش خبری می دهید !! چطور می‌شود در مورد پروژه ای که میلیاردها دلار هزینه برداشته یک تعداد محدودی از افراد نا شناخته که تازه توسط مردم هم انتخاب نشدند خبر دارند !!


و چرا بعد از سالها ، تازه نماینده گان مردم هم از این ماجرا خبر نداشتند ؟ لطفا این سوال را جواب بدهید ! شما 8 سال با عراق جنگ کردید وحدود چند میلیون کشته صدها میلیارد خسارت بر مردم ایران زدید می‌گفتید که دشمن به کشور ما حمله کرده ، چرا بعد از 8 سال صلح کردید در صورتی که دنیا می خواست به شما تمام خسارت را بدهد وبعد از یک سا ل صلح بکنید ، نکردید ؟ حالا اینها سوالهای کهنه و گذشته می باشد سوال اساسی اینجاست مگر نمی‌گوئید آن موقع صدام به وطن حمله کرده بود ! حا لا شما درعراق با کدام استدلال و با کدام اجازه ، درحق و حقوق مردم عراق دخالت دارید .

وبا اجازه کدام یک از مردم که این همه ازحقوقش دم می زنید اموالشان را به عراق سرازیر کرد ه اید . زمانی فریاد می زدید و مرگ بر صدام می‌گفتید و اینکه که به وطن ما حمله کرد و باعث 8 سال جنگ شده یکی نیست به شما بگوید صدام اعدام شد ه جنگ تمام شد حالا توی عراق شما چه کار دارید !! هیچ صحبتی از خسارت جنگی نمی کنید ما نمی دانیم چه حقوقی مردم ایران درعراق دارند که به خاطر آن رییس جمهوری میلیارد میلیارد به عراق بخشش می کنند تازه این مبالغ چیزی هست که علنی خودشان می‌گویند پشت پرده چه خبرها است خدا می داند !! من از شرایط بیرون بی‌خبرم وضعیت بیرون برایم خیلی روشن نیست به همین خاطر نمی دانم از کجا شروع بکنم و کجا تمام بکنم از بها دادن نمی ترسم ، ترسم از این است که قدمی بدون حساب کتاب روز بردارم .
خدایا ، کمکم کن تا خود را به خاطر این دنیای فانی نفروشم خدایا ، بهترین مرگ را بر من قسمت کن

حرفی هم با مغازه وکیل نماها و آقایانی که کارتان به وزارت اطلاعات میکشد دارم . من نمی‌گویم که وکلای کانون با وزارت اطلاعات همکاری می‌کنند من نمی‌گویم مامور وزارت اطلاعات هستند و.... فقط این را می‌گویم ، آن وکلا هیچ کاری برای شما نمی توانند بکنند ونتیجه کارشان به نفع وزارت اطلاعات می باشد و به عبارتی دیگر مغازه وکلا(کانون وکلا) هیچ کاری به نفع شما ندارد یا می ترسند یا وارد نیستند یا نمی خواهند بها بدهند درکل هرکس به کانون وکلا پناه ببرد مسئله را باخته پس بهترین کار خط قرمز کشیدن روی مغازه وکلاست وکیلی که من گرفته بودم از اول به من سفارش می کرد ، آرام صحبت کن ، سعی كن با قاضی کنار بیایی ومی‌گفت امروز فردا کارت درست می‌شود هروقت به او زنگ میزدیم تلفنش خاموش بود وموقعی هم که جواب میداد دل داری میداد که پرونده شما خالی هست شما تبرئه می‌شوید ولی بعد از ماه ها انفرادی و حبس 10سال ، حکم دادند مگر وکیل چه کار کرد و آیا بدون وکیل بدتر می شد ! حتی نمی‌شود تصور کرد . از طرف من به آقای سلطانی که شما را به عنوان وکیل معرفی کردند بگويید یا مرد میدان باش و بجنگ یا حرف بیهوده نزن اگر واقعا شما صداقت دارید و هیچ کاری نمیتوانید بکنید اقلا درب مغازه‌تان را ببندید درغیر این صورت حرفی با شما نیست

۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

سلام از یک زندانی در رجایی شهر














سلام دوستان ، آشنایان ، هموطنان ، سلام خلق ایران ، سلام از یک زندانی در رجایی شهر به 70 میلیون زندانی و اسیرِ دین فروشان . چند روزی است که با خودم درگیر بودم که عید را چگونه بر خلق ایران تبریک بگویم . و با کدام کلمات شروع بکنم . می‌ترسیدم با واقعیت‌های زندان شروع بکنم که باعث تلخ کامی شما بشود . و از طرفی نمی‌توانستم با کلمات بازی کرده و شکلکی از فرد مسئول در بیاورم آخرش به این نتیجه رسیدم که آری ما می توانیم با تمام بدبختی هایی که این دشمنان خلق بر ما به ارمغان آورده اند باز عید را جشن بگیریم ، عیدتان مبارک ، عیدتان پیروزی بر تمام تاریکی ها باشد . دراین مدت یک ماهی که به رجایی شهر تبعید شدم با دنیایی از درد روبرو شدم که مرا در گفتن زبان قاصر، و شما را در شنیدن سخت ، با دردی آشنا شدم من ، به آن نه تنها در دنیای واقعی ندیده ونشنیده بودم حتی به تخیلات من هم خطور نمی کرد .

جوانان بیست سال به پایین در وسط آتش مواد می سوزند . تجاوز جنسي دیگر کاری عادی شده و کسی به چشم بد نگاه نمی کند انواع بیماریها ی واگیر دربین جوانان مسابقه می دهند . جوانان بی گناه جلو چشمت لحظه لحظه پوسیده و هر روز یکی دو تا دیوانه یا روانی می شوند . از همه سخت تر وقتی طلب یاری می کنند قدرت کمک نداری با تک تک آنها که صحبت می کنی می گویند نصیحتت را کنار بگذار .

این جا آری همان جا است که آدمی را به یاد حرف آن بزرگ مرد می اندازد که می گفت « چاه رژیم بی نهایت عمق دارد با هیچ سیستمی قابل قیاس نیست » تازه میگویند این بند بهتر از بند های دیگر است از این بابت که زبانم را در تحویل سال نو با درد آغاز کردم طلب پوزش می کنم چه باید کرد ؟ نمی‌شود در کشور ایران زندگی کرد و چشم را بر بدبختی برای یک لحظه هم بست چون از تمام وجودش غم و اندوه می‌بارد با تمام این دردها و فجایع که یک لحظه نمی شود غافل شد باز در این زندان ظلمت زده از تمام جای جایش ستاره ای می درخشد و راه نشان می‌دهد وامیدواری به آدمی می دهد . آری آخرین ستاره فیض مهدوی بود که در قلب تک تک زندانیان عادی که او را دیده بودند می درخشد . خدایا بدون این ستارگان راه چقدر دشوار بود روحشان شاد و رهروانشان فراوان باد.

ایرانیان عزیز تا زمانی که این رژیم پا بر جاست هر روز بدبختی نسبت به روز دیگر بسی بیشتر خواهد بود . هر کسی برای بقای این رژیم حتی فکر هم بکند در این جنایت که زمانی جوانان را در این زندان به گلوله می بستند و امروز با مواد مخدر می‌کشند شریک اند و برعکس هر کسی می خواهد این بلا را از خلق دور کند فقط و فقط در فکر نابودی این رژیم باید باشد .

اگر راهی کم بهاتر وجود دارد لطفا ما را هم در جریان بگذارید . خدایا چقدر سخت است حرف زدن در این حکومت ضد بشری کلمه ای نمانده که در این حکومت لوث نشده باشد ولی من باز از لابلای جوان‌های به اعتیاد کشیده که هیچ امیدی به زندگی ندارند باز برای دوستان مسئول و هموطنان درد آشنا و قهرمانانی که خون ستارخان‌ها در رگهایشان می جوشد سلام می‌رسانم و عید را تبریک می گویم وایمان و یقین دارم فردای ما فردایی روشن و مبارک می باشد .

و خلق ایران از همه بد بختی‌ها رهایی می یابد . امید وارم نا امیدها ، بار دیگرامید شوند و سخنم را با کلامی از حضرت علی به پایان می‌رسانم « پست ترین افراد آنهایی هستند که سنت های خوب را از بین می برند و سنت های پست را جایگزین می کنند و بهترین آنها کسانی هستند که سنتهای بد را با سنت‌های خوب جایگزین می کنند » پس آنها که اعتقاد مذهبی دارند دعا کنند که از دسته دومی باشند (دعا با سعی و تلاش تا رسیدن به آن) و آنها که اعتقاد مذهبی ندارند سعی کنند از دسته دوم باشند.

صالح کهندل
زندان رجایی شهر فروردین 87

۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه

وضعیت صالح کهندل در زندان رجایی شهر

با انتقال و تبعید آقای صالح کهندل به زندان مخوف رجایی شهر و قرار دادن او در بند 4 و زندگی اجباری در کنار مجرمین خطرناک و معتادین با حبس‌های طویل المدت ، مسئولین زندان ابعاد فشارهای روحی را براین زندانی افزایش داده‌اند .
سالهاست که از سوی سازمان ملل قواعد حداقل استاندارد ، برای رفتار با زندانیان از سوی مجریان قانون تصویب گردیده است که متناسب با عصر معاصر و اصول اساسی حقوق بشر است ولی سازمان زندان‌ها در ایران با نادیده گرفتن این قواعد ، حقوق زندانیان و حقوق بشر را آشکارا نقض می‌کند .

تفکیک جرایم و طبقه‌بندی آن نه تنها لازم بلکه امری ضروی برای بهداشت جسم و روان هر زندانی است ولی در زندان رجایی شهر بارها آقای صالح کهندل مورد آزار زندانیان جانی و شرور سابقه دار قرار گرفته است . وضعيت رسيدگي‌هاي بهداشتي و پزشكي در زندان رجايي شهر در سطح بسیار پایین ، و یا اساساً با هيچ استاندارد بين المللي همخواني ندارد . برای بیماران اورژانس ، بهداری زندان ، حتی حداقل امکانات را فراهم نکرده است طوري كه اگر زنداني بيمار شود و در ليست نوبت قرار گيرد بعد از يك ماه كه نوبت او می‌رسد موضوع بيماري يا منتفي شده يا تشديد پيدا كرده و مزمن شده وهيچ تاثيري وبهبودي نه تنها حاصل نمی‌شود بلكه با اين كار مسئولین زندان كلاً تلاش می‌کنند زنداني را از مراجعه به پزشك منصرف كنند

درحالي‌كه بدليل وضعيت بد بهداشتي انواع بيماري‌هاي پوستي و بیماری‌هایِ واگیر و همچنین سوء تغذیه که خود موجب بروز بیماری‌های دیگری می‌شود مثل بیماری گوارشی ، در میان زندانیان بسیارشایع است . و مجموعاً به دليل فشارهای روحي ، عموماً زندانيان از بيماريهاي مختلف رنج می‌برند .
بی تردید این فقط گوشه‌ای از زوایای پنهان زندان مخوف رجایی شهر است . یقیناً ابعاد خشونت و فشار و تهدید در این زندان به مراتب بیشتراست و رفتار وحشیانه و غیر انسانی بر زندانیان سیاسی بسیار تکان دهنده است و یاد آور می‌شویم که دهها قتل بدون شناخته شدن متهم در بندهای رجایی شهر رخ داده ، که خود گویای وضعیت اسف باراین زندان و زندانیان آن است